شرمسارِ تو ام ای عشق اگر وا دادم
هستی ام شاخه گلی بود به لیلا دادم
گلِ پرپر شده! دلگیر نباش از لیلا
«من» تو را چیدم و در تاجِ سرش جا دادم
یک نفر مثل همه مردم این شهر که من
بت از او ساختم و صورت زیبا دادم
ای که سودای سفر در سرت افتاد بدان
رفتی و دل به تو تا روز مبادا دادم
و من از اسکله این کشتیِ بی لنگر را
به پریشانی امواج به دریا دادم
ترسِ تاریکیِ شب بود و تبِ تنهایی
بعد لیلا به کس و ناکس اگر پا دادم
مانده گلدان پر از خاک، لب پنجره ای
هستی ام شاخه گلی بود به لیلا دادم
سعید مهدوی
تولد 6 سالگی باران عشق...برچسب : نویسنده : love-rain بازدید : 953