باز دانشگاه و ذوق و شوق فردایی که نیست
با امید کسب آن کار محیایی که نیست
باز ساعات کلاس، لالایی و استاد پیر
با صدای دلنوازی و خوش آوایی که نیست
بعد چُرت صبحگاهی میرسد وقت نهار
با غذای پر ز کافور و گوارایی که نیست
کرسی آزاد و جنجال پلی تکنیکیا
در همانجایی که دیگر شور و غوغایی که نیست
قصه کات کردن هر روزه و تعویض یار
یوسف پاکیزه و بانو زلیخایی که نیست
پرسه ی هر روزه در طول حیاط و پا به پام
در کنارم دختر طناز و زیبایی که نیست
قهوه ترک و گلاسه، استکان مشترک
در همان کافه، همان پاتوق، همانجایی که نیست
باز تنهایی نشستم روی نیمکت! غیر من
از میان کفتران هم هیچ تنهایی که نیست
باز با فکر و خیالت عشق بازی میکنم
وای! مجنون میشوم! مجنون لیلایی که نیست
شایدم روزی که می آیی مزار همدمت
از کنارم بگذری، دنبال آقایی که نیست...
سیاوش سالاریان - به مناسبت روز دانشجو
نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۹/۱۷ توسط سياوش سالاریان | لينك ثابت |
تولد 6 سالگی باران عشق...برچسب : نویسنده : love-rain بازدید : 511