شب آخر

ساخت وبلاگ


شب آخر دوان دوان رفتم

تا ببینم به آخرین بارش

نرم نرمک زدم به در انگشت

کردم از خواب ژرف بیدارش

 

شب مهتابی غم انگیزی

ماه آهسته در چمیدن بود

اندکی سرد و اندکی دلکش

باد پائیز در وزیدن بود

 

آمد آسیمه سر برون ز اتاق

لرز لرزان و مست و برهنه پا

گفت با ناله وار آوایی :

راستی رای رفتن است تو را؟

 

مانده عریان برون ز جامه ی خواب

آن بر و بازوان و دوش سپید

اندر آغوش ماهتاب خزان

از دم باد سرد میلرزید

 

اشک گردنده حلقه بسته به چشم

شرم بر گونه های سوزانش

تنگ در گردنم حمایل کرد

ناگهان بازوان عریانش

 

لحظه ای چند خیره ماند و خموش

نگه خویش بر نگاهم بست

آه ! دیدم که آن نگه می گفت :

رشته وصل ما گسست ، گسست...

 

گفتمش : نازنین! خداحافظ

لیک او خیره ماند و هیچ نگفت

موجی از گیسوان خود بگشود

وندر آن ، مهر و درد را بنهفت

 

چهره ای روی چهره ای افتاد

طپش هر دو دل فزونتر شد

بازوانی فشرد و کرد رها

اشکی افتاد و گونه ای تر شد ...

اسلامی ندوشن

 

نوشته شده در ۱۳۹۵/۰۸/۱۳ توسط سياوش سالاریان | لينك ثابت |

تولد 6 سالگی باران عشق...
ما را در سایت تولد 6 سالگی باران عشق دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : love-rain بازدید : 277 تاريخ : چهارشنبه 14 تير 1396 ساعت: 22:36